انسان در اين حالت احساس مادى و بى روح نسبت به اشياء و طبيعت نداردبلكه جان و نفس را صورت و حقيقت آن تلقى مى كند.در اين منظر همه عالم به وجهى روحانى جلوه گر مى شود و هنرمند از نظم اقليدسى-عقلى نر پرسپكتيوى كه در عالم يونانى و جديد سيطره داشته فارغ مى شود و عالم واقع جاندار و پر رمز و راز مى گردد.پس با اين منظر نقاش خود را متوجه عالمى فوق طبيعت مى كند و از اينجا تابع پرسپكتيونمى شود.
مميزات فوق نه تنها مميز هنر ايرانى است بلكه هنر هندى،چينى،مصرى،يونانى ما قبل كلاسيك،بين النهرينى و كلا همه هنرهاى اساطيرى و دينى قديم نيز چنين مميزاتى را واجدند كه هر كدام كما بيش در ساختمان هنر اسلامى در حكم ماده شركت داشتند.