تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی

محمد مددپور

نسخه متنی -صفحه : 161/ 74
نمايش فراداده

1)برخى از شئون موجود در تمدن اسلامى كه مستشرقينى چون گوستاولوبون يا زيگريد هونكه از آنهابه عنوان كمال اين تمدن بحث مى كنند،همه در بى نسبتى با حقيقت اسلام متحقق شده اند.از اين جمله سياست رسمى در تمدن اسلامى است.ترويج فرهنگ الحادى يونان و انديشه هاى دهرى و طبيعى در عصر نهضت ترجمه و پس از آن،از ديگر نشانه هاى بى نسبتى علوم اوايل با حقيقت اسلام است.

چگونه مى توان نهضتى را كه در معارضه با شريعت اسلامى و نقل و عقل ايمانى-با سلاح عقل مشرك يونانى-بر پا شد،نهضت عصر طلايى معارف اسلامى دانست،در حالى كه معرفت اصيل اسلامى كه در كلام ائمه اطهار متجلى بود در جامعه يونان زده عباسى و پس از آن هر چه بيشتر منزوى مى شد.البته نمى توان اين را متذكر شد كه بسيارى از اين معارف عقلى يونانى به تدريج صبغه اسلامى گرفته تحت تاثير روح اسلامى قرار گرفتند و اين به معنى انقلاب در ذات و ماهيت آنها بود.امادر حقيقت هر چه معارف و علوم در تمدن اسلام بسط يافته اند،ولايت محمدى كه باطن و حقيقت ديانت اسلامى است در حجاب شده است و غايب.

2)در قرن دهم فساد در روحانيت و سياست رسمى قرون وسطاى مسيحى ريشه دوانده بود. در اين اوضاع و احوال مسند پاپى و اسقفى و ديگر مناصب روحانى چون تيولى خريد و فروش مى شد وگاه به صورت ارثى درآمده بود و مال،جانشين تقوى و علم و ايمان شده بود.فساد به حدى درعادات و اخلاق اهل شرع راه داشت كه روحانيت از اعتبار افتاده بود.در اين دوره عده اى از اهل ديانت در صدد برآمدند با مفاسد اخلاق روحانيت و سياستمداران بجنگند .در اين راه راهبان ديركولونى پيشرو بودند اما از آنجا كه تشكيلات روحانى تنها به كمك پاپ مى توانست اصلاح شود بايدپاپى مستقل سركار مى آمد و براى اصلاحات لازم استيلاى مطلق مى داشت.رهبانان با التزام اين پاپ جان بر كف گرفته بر اساس علم و تقوى به مخالفت با كسانى كه خود گاو فربه و گوساله افسار گسيخته شان مى خواندند به راه افتاده عامه را ضد ايشان بر مى انگيختند.بدين ترتيب تحولى درسياست موجود ايجاد كردند كه پس از مدتى قدرت آن فروكش كرد و اصلاحاتى ديگر از ناحيه رهبانانى نظير«سن برنارد»،«سن فرانسيس »و«سن دومنيك »جايش را گرفتند.

3)از منظر تفكر«سن آوگوستينوس »كه بزرگترين متفكر مسيحى در قبل از قرون وسطى و بانى ومفسر بسيارى از اصول و فروع اعتقادات مسيحى است،با توجه به معنى رستگارى، سرزمينها وشهرها بر دو گونه اند:بخشى ملك و مدينه خداست(به لاتينى De CivitasDei )، اين شهرهاو مدينه ها،سرزمين مؤمنانى است كه ايمان خود را در عشق و محبت خدايى به منصه ظهورمى رسانند.بخشى ديگر از سرزمينها،ملك و مدينه شيطان De CivitasDiaboli )، اين مدينه شامل مقام تعميد نيافتگان و غير است(به لاتينى مسيحيان و گمراهانى است كه سر سپرده شيطانند.تاريخ بشريت به نظر اگوستين عبارت است  از نزاع دائمى ميان اين دو مدينه و در اين بين فرزندان روشنايى به رستگارى جاودانى نائل مى شوند و فرزندان تاريكى محكوم به بدبختى اند.بسيارى از امپراتوران و سلاطين مسيحى حكومت سياسى شان بر اساس نظر فوق تكوين يافت.آنان خود را واجد رسالتى الهى براى گسترش ملك خدايى مى دانستند  و اين از دوره «شارلمانى »آغاز گرديد و با«اتوى بزرگ »ادامه يافت و در دوره «هاينريش سوم »كه بنابر روايات مسيحى مردى متقى بود به اوج رسيد،او دين را فوق سياست مى دانست و بارها در برابر مردم به گناهان خود اقرار كرد. او همواره بر ياد آورى آلام و مرگ و قيام مسيح بر اساس اعتقادات عيسوى براى دست (TrevgaDei) بنابر سنت شواليه گرى فرانسه كشيدن از دشمنى واحترام به صلح خدا تاكيد مى كرد.

4)بنابر اصول حكمت سياسى اسلام،هر ولايت و نبوتى مبتنى است بر ولايت و قربى خاص(به منزله باطن ولايت)كه نبى يا امام نسبت به خدا دارد،هر چه ولايت بيش ولايت بيش.از اينجا ولايت بى ولايت،نمى تواند ولايت و سياست و حكومتى حقيقى باشد.در حقيقت اين ولايت خود برولايت مبتنى است كه در صورت خود بنياد آن در دوره جديد به صورت امپرياليسم و قهر و غلبه بى ولايت درآمده است.به عبارت ديگر ولايت امروزى بر ولايت شيطانى استوار گرديده است.

5)ولايت فقيه جمع مقدماتى سياست و ديانت است بر اين اساس كه ولايت دينى يعنى حكومت بر اساس فقه و فقاهت در وجود يك رهبر سياسى و دينى جمع مى شود.از اين لحاظ انقلاب اسلامى به جهت خاص خويش منشا چنين تحولى در جهان شده است كه ولايت و ولايت جمع گردد.

Icons صورتهاى خيالى در تفكر مسيحى است كه در قالب آثار هنرى مدار 6)ايكونها توجه تفكرتشبيهى روحانيون و هنرمندان مسيحى بوده اند.ايكونها به زعم متفكران مسيحى براى عوام همان اهميتى را دارند كه كلام انجيل براى خواص.از اينجا ايكون واسطه تقرب به مسيح است.

به اين جهت نيز هنر تشبيهى مسيحى غالبا خود مانع از كنده شدن آدمى از صورت و نيل به معنى مى شود و به تدريج صورتهاى مقدس براى عده اى به صورت بت در مى آيد بدون آن كه معنى سنتى بت را آن چنان كه در تفكر اساطيرى است بدهد.اسلام با تفكر تنزيهى هرگونه تعين صورى را كه مانع سير حضورى آدمى به باطن امور شود تحريم كرد.