هرگز با تو نزيسته ام.
هرگز سکوت مان رنگي نخواهد گرفت
هرگز دخترکي سفيد با گيسوان طلايي
تو را به درون خود راه نداد.
و در بسترت آرام نيافت
هر شب
چشمانت
بر روي قابهاي کوچک و بزرگ
تحقير شده من
سرگردان است.
بر اندوهم مي گريي...
چه زايش سختي داشته ايي
سد بار ، زايش پشت زايش
براي تولدي
که هيچگاه غروري بر تو نيفزود.
و هر لحظه لحظه اش
دعاهاي شبانه ات را افزون تر کرد.
......
آري ادامه تو اينگونه رقم خورده بود.