لحظه ها و صحنه (مجموعه شعر)

مهدی سهیلی

نسخه متنی -صفحه : 112/ 13
نمايش فراداده

کرم ابريشم

اي مسلمان نام غارت پيشه اي ننگ کسلماني

اي ز بيداد تو بر دل هاي ما داغ پريشاني

با توو ام اي غول استثمار

اي دعايت بر لبان و داغ نيرنگت به پيشاني

عطر دينت کو

تهمت دين بسته يي بر خود ز ناداني

خفته يي چون مار بر گنجينه هاي زر

بر لبت آيات جان افروز قرآني

در دلت جاي خدا خالي

در سرت انديشه هاي پست شيطاني

اي مسلمان نام غارت پيشه اي ننگ مسلماني

صورتک از چهره هاي ناپاک خود برگير

از پيام آور سخن بس مکن

شرمت از نام محمد باد

اي مزور توبه پيغمبر چه مي ماني

خفته يي در سايه سار دين

ليک با دين مي کني بازي به آساني

اي شرف هايت همه در خواب

وي هوس هايت همه بيدار

اي بسا بيغوله و دهليز در اين شهر دلگيرست

در دل بيغوله هاي تار

بالش زنهاي بي فردا

پره اي از سنگ

کودکان بيمار

دختران دلتاگ

اشکشان خونين

رويشان بي رنگ

تا سحر بي خواب

با اجل در جنگ

لحظه لحظه جانشان بر لب زبي ناني

ليک تو مرد مسلمان نام

خفته يي چون کرن ابريشم

در درون پيله هاي تن نواز بستري رنگين

در بلورين خانه يي چون قصر سلطاني

بسترت از گل

تختت از مرمر

پايه هاي تخت نمرودين تو از عاج

عاج آن از استخوان سينه ي مرد بياباني

لاله ي ياقوت فام چلچراغت مي زند فرياد

رنگ من از خون چشم بي نوايانست

تخت مرمرگونه ات سر ميکند آواز

واي از اين تزوير امان از اين مسلماني

اي مسلمان جستن فواره هاي باغ تو با نور رنگارنگ

مظهر آه يتيمانست در شام پريشاني

اي زراندوز اي مسلمان نام

در دماغ نيکمردان نيست سوداي زراندوزي

نام دين بر خود چه مي بندي به آساني

ارغوان باغ تو در پرده مي گويد

من نشان از خون سرخ زردرويانم

خون آن بي کس که شد در مسلخ سرمايه قرباني

تار و پود و رنگ فرشت ناله ها دارند

ما رفيق دستهايي کوچک و پاکيم

سايه يي از رنجهاي دختران خفته در خاکيم

اي مسلمان نام اي ابليس استثمار

تا بخندي صد هزاران چشم را بايد بگرياني

تا بماني زنده بايد بي نوايان را بميراني

از فتوت راست گو با من

راستي اينست معناي مسلماني

راستي اينست معناي مسلماني