ناله ي شبهاي علي
گريه مي گيردم از ناله ي شب هاي علي
لرزد جان فکند لرزش
اواي علي
از شب کوفه و خاموشي نخلستان پرس
قصه ي خون دل و چشم گهرزاي
علي برگ هر نخل زباني شد و در گوشم
گفت که علي بود و شب و نعره ي اي
واي علي
بر سر چاه چه شبها که غم دل مي گفت
جز خدا کيست که داند غم
شبهاي علي
قد برافروخت که تا پرچم دين افرازد
خم شد از جور منافق قد رعناي
علي
سال ها حيله گران خانه نشينش کردند
تا به گوشي نرسد منطق گوياي علي
مردم کور دل اين نکته نمي دانستند
که صفا بود در آينه ي سيماي علي
اي بسا دست تبهکار که از راه
نفاق متحد شد که به مسجد نرسد پاي
علي
دل هر جمع پريشان کنم ار شرح دهم
که چه کردند ددان با تن تنهاي
علي
جواب ارام به چشمان علي راه نيافت
که ز تاريخ شنيدم غم روياي
علي
درنورديد بسا ک.ي به دنبال بتيم
پاي پرآبله بايده پيماي علي
در ره عشق خدا چهره به خون
رنگين کن دين اگر هست چنين است به فتواي علي