قلب لشکر
لحظه ي ميعاد تا او حلقه بر در مي زند
مرغ بي تاب دلم در سينه پر پر مي
زند هر نگاهش باغ صدرنگيست و چون
صورتگران مردم چشمش دمادم رنگ ديگر مي زند
دلرباي من مرا تنها نخواهد هيچگاه
هر کجا باشم خيالش بر دلم سر ميزند
غم هر زمان تازد به جانم
باک نيست يار من بوسه يي بر قلب لشکر ميزند