روح سرگردان
چون حلقه بر در مي زني دل گويدمپرواز کن عمر تو بر در آمده در را به رويش
باز کن مردم در اين ماتمسرا اي جان من
از در درآ
دلمرده ام عيسي من بار دگر اعجاز کن
اي مظهر تابندگي من گم شدم در
زندگي
در بيشه هاي گمرهي گمگشته را آواز کن
در جاده هاي تيرگي دارد گناهان چيرگي
اي رهنما راه مرا با راه
حق دمساز کن
اي روح سرگردان چرا در چاه
کثرت مانده يي
تو مرغ باغ وحدتي سوي خدا پرواز کن