قهر
چراغ خانه ام باز آ
تو چون زين کلبه رفتي ديگر
اينجا هاي و هويي نيست
صدايي نغمه يي حرفي صفايي گفتگويي
نيست
تو رفتي لاله ها پژمرد
و دور از لاله ي روي تو اينجا لاله روي نيست
تو اي محبوب خشم آلود سوي
کلبه ات برگرد
سراسر خانه خاموش است
در اين تنهايي تاريک حتا کوروسيي
نيست
تو اي محبوب خشم آلوده سوي کلبه ات
برگرد
سراسر خانه خاموش است
در اين تنهايي تاريک حتي کورسويي نيست
نمي داني نمي داني
که من چون مرغ تنها سر به زير بال غم
دارم
نه لبخندي نه آوازي
نه ذوق نغمه يي نه شوق پروازي
هماوازي کجا يابم که بانگي در گلويي
نيست
فضاي خانه تاريکست
و نور زندگي در هيچ سويي نيست
همه شب دخترم با ياد تو
تا نيمه شب بيدار مي ماند
سر خود را ميان دست ها مي گيرد وآهسته مي
گريد
تو را در زير لب مي خواند و با
آه مي گويد
به پيش دخترت برگرد
تو عطر آرزو بودي
مرا غير از تو هرگز آرزويي نيست
سکوت خانه ي خاموش ما فرياد ها دارد
که اي آزرده دل برگرد
اميدم رفته ام بازآ
سکوت سرد و سنگين مي کشد ما را
فضاي خانه تاريکست
و نور زندگي در هيچ سويي نيست
چراغ خانه ام بازآ
تو شب ها شمع ما بودي
اميد جمع ما بودي
ز رنگ و عطر تو گلخانه ي ما رنگ و
بويي داشت
دريغا بي تو در غمخانه ي ما رنگ و بويي
نيست
شريک عمر من برگرد
که در بي اعتباري عمر ما جز تار موي
نيست
اميد رفته ام باز آ
که طفل کوچکت مي پژمرد از رنج تنهايي
چرا عاقل کند کاري که باز آرد پشيماني
سراسر خانه خاموشست
تو چون زين کلبه رفتي ديگر
اينجا هاوي و هويي نيست
صدايي نغمه اي حرفي صفايي گفتگويي
نيست
تو رفتي لاله ها پژمرد
و دور از لاله روي تو اينجا لاله روي
نيست
چراغ خانه ام بازآ
چراغ خانه ام باز آ