به آزادگان آزاد شده
اي همه زنجيريان بند گسستهاي به سرسنگ جام ننگ شکسته
اي ز شما نام مرد رنگ
گرفته اي همه بر تارک زمانه بنشسته
اي سرتان سز
اي دمتان گرم
اي همه ابر و نکرده خم به اسيري
اي همه اسطوره هاي پاک دليري
جان و تنم خاک رهگذر شما باد
دست خداي بزرگ يار شما باد
اي دلتان پاک روح شرف خون رزم
جان جهانيد
بند گسل پاکزاد پاک روانيد
مردمک چشم مردمان زمانيد
عطر اميديد
بانگ امانيد
نادره مرديد
شير زنانيد
اي همه تن داغگاه عطصه ي نخجير
اي به قفس دست و پاي بسته به
زنجير اي همه مردي
بند گسل باد دست عقده گشايت
جان من و جان ملتي به فدايت
بانگ بزن بانگ دير پاي رهايي
سقف فلک پر طنين ز شور
و نوايت مشعل عشق و اميد باد به دستت
بند اسارت گسسته باد ز پايت
اس سر تو سبز سرخ باد زبانت
شعله ي هر اشک شوق شمع سرايت
چشم زمان روشن از چراغ نگاهت
گوش وطن شادمان از اوج صدايت
با همه مردم بگو که
هاي برادر
زين همه خشم و خروش کم نتوان کرد
اي به فداي تو پاکباز دلاور
قمت رعنايت
قامت مردانگيست خم نتوان کرد
اي همه عزت
دانش و آزادگي و دين و مروت
اين همه را بنده ي ستم
نتوان کرد