شتابگر
چه شيرين آمدي شور به دل انداختي
رفتي
نگاهي کردي و کاردلم را ساختي
رفتي
سوار اسب ناز از راه رسيدي
ليک در يک دم
سمند خويش را با دلبرها تاختي رفتي
نشستي ساعتي چون شمع در
جمع هوسبازان
و ليکن زان ميان پروانه را نشناختي
رفتي
نسوزد خرمن حسنت که با دامن
کشيدن ها
نمي داني چه سوزي در دلم انداختي رفتي