صبح آزادي
بلبل شدم بر نغمه ي من راه بستي
کفتر شدم بال اميدم را
شکستي
سازي شدم تا در شب تاري بمويم
دستي برآوردي و تارم را گسستي
آهو شدم در سايه ي جنگل خزيدم
با تير بي هنگام در خونم کشيدي
سبيب شدم تا بر درختي خانه گيرم
دستي شدي نا گه مرا ز
شاخه چيدي
رودي شدم تا سر به دريا ها گذارم
سنگي شدي شوق و شتابم را گرفتي
رفتم که مردابي شوم در خواب رفته
طوفان شدي آرام و خوابم را گرفتي
غمحانه يي دارم به نام زندگاني
افسرده ام اي نغمه ي شادي کجايي
زنداني شب هاي تلخ و سهمگينم
آخر بگو اي صبح آزادي کجايي