پوزش
تو رنجه بودي ز ديدن من ولي
سفر را بهانه کردي
مرا در اين غم ز پا فکندي اسير
آه شبانه کردي
به روزگاران چو عندليبي با ياد رويت
ترانه خواندم
به وقت رفتن به تير غمها
گلوي ما را نشانه کردي
اگر ز دستم به جان رسيدي وگر
محبت ز من نديدي
مرا ببخشا خطا ز من بود تو اي
پريرو خطا نکردي
نشاني از ما دگر نجويي بهانه بس کن
چرا نگويي که رنجه بودي ز ديدن من ولي سفر را
بهانه کردي