لحظه ها و صحنه (مجموعه شعر)

مهدی سهیلی

نسخه متنی -صفحه : 112/ 38
نمايش فراداده

خوشبخت آن پرنده

آسوده آن که رنج جهان را کشيد و رفت

خشنود آن که بانگ خدا را شنيد و رفت

در حيرنم که عمر شتابنده چون در گذشت

گويي نسيم بود که بر گل وزيد و رفت

بي بهره آن که عمر گران به زر فروخت

سويد نکرد و ننگ ابد را خريد رفت

بر شاخ عمر ما گل فرصت شکفت و ريخت

صد آفرين به همت آن کس که چيد و رفت

از تخت ناز خواجه به خواري فتاد و مرد

در مهد خاک مرد خدا آرميد و رفت

اين باغ غير داغ عزيزان گلي نداشت

خوشبخت آن پرنده کزين جا پريد و رفت

گفتم به يار حاصل عمر عبث چه بود

اشکش دويد بر رخ و آهي کشيد و رفت