لحظه ها و صحنه (مجموعه شعر)

مهدی سهیلی

نسخه متنی -صفحه : 112/ 65
نمايش فراداده

آخرين چاره

عقاب آمد از اوج و پر باز کرد

کلاغان ز بيمش گريزان شدند

چو پر زد به هم گرزه ماران همه

به سوراخ ها سينه خيزان شدند

سگي تا زند نعره ي بر عقاب

نوايي ز هر يوز دريوزه کرد

شغالي هم از جنگل دوردست

به سوديا ترساندنش زوزه کرد

شگفتا که خرگوش و روباه و موش

به ميل زمان با هم آميختند

به هر گوشه ي دشت روباهکان

دويدند و غوغا برانگيختند

عقاب سبکخيز پولد چنگ

چو فرياد زشت شغالان شنود

بر آن دشت پهناور زوزه خيز

شتابنده ابري شد و پر گشود

زغن گفت کاين آهنين چنگ تو

ربايد به هر لحظه آرام من

برو سايه را ز سرم بازگير

که گردد پرت حلقه ي دامنمن

به پاسخ عقاب هوا گرد گفت

بر اين بوم و بر سايه افکن منم

به نيروي پرهاي پروازگر

به هر اوج تا ابر پر مي زنم

تو گر بيم داري ز چنگال من

به کوشش بر آي و پري باز کن

اگر خواهي از چنگ من ايمني

دو گز برتر از ابر پرواز کن