لحظه ها و صحنه (مجموعه شعر)

مهدی سهیلی

نسخه متنی -صفحه : 112/ 68
نمايش فراداده

چرا

چرا تو اي شکسته دل خدا خدا نمي کني ؟

خداي چاره ساز را چرا صدا نمي کني ؟

به هر لب دعاي تو فرشته بوسه مي زند

براي درد بي امان چرا دعا نمي کني

ز پرنيان بسترت شبي جدا نبوده يي

پرند خواب را ز خود چرا جدا نمي کني

به قطره قطره اشک تو خدا نظاره مي کند

به وقت گريه ها چرا خدا خدا نمي کني

سحر ز باغ ناله ها گل مراد مي دمد

به نيمه شب چرا لبي به ناله وا نمي کني

دل تو مانده در قفس جدا ز آشيان خود

پرنده ي اسير را چرا رها نمي کني

ز اشک نقره فام خود به کيمياي نيمشب

مس سياه قلب را چرا طلا نمي کني

به بند کبر و ناز خود از آن اسير مانده يي

که روزي عجز و بندگي به کبريا نمي کني