شبخوانی (مجموعه شعر)

محمدرضا شفیعی کدکنی ( م.سرشک)

نسخه متنی -صفحه : 24/ 21
نمايش فراداده

باغ برهنه

زاغي سياه و خسته به مقراض بالهاش

پيراهن حرير شفق رابريد و رفت

من در حضور باغ برهنه

در لحظه ي عبور شبانگاه

پلك جوانه ها را

آهسته مي گشايم و مي گويم

آيا

اينان

روياي رندگي را

در آفتاب و باران

بر آستان فردا احساس مي كنند ؟

در دوردست باغ برهنه چكاوكي

بر شاخه مي سرايد

اين چند برگ پير

وقتي گسست از شاخ

آن دم جوانه هاي جوان

باز مي شود

بيداري بهار

آغاز مي شود