شبخوانی (مجموعه شعر)

محمدرضا شفیعی کدکنی ( م.سرشک)

نسخه متنی -صفحه : 24/ 6
نمايش فراداده

باغ خودرو

خروس خانه همسايه مي خواند

و باران سحرگاهان اسفند

فرو مي ريخت از ابري شتابان

گريزان ابرها بر آبي صبح

چنان چون قاصدك بر كاسني زار

روان بودند زي كوه وبيابان

و من در اوج آن لحظه ي خدايي

در آن انديشه و آن بيشه بودم

كه در آن سوي باغ پر گل ابر

دران ژرف كبود آيا كسي هست

كه اين باغ سفق گلخانه ي اوست

و فانوس بلورين ستاره

بر اين نيلي رواق جاودان دور

چراغ روشن كاشانه اوست

و يا اين باغ

خودروي ست و خود روست ؟