سوگواري
در موزه ها ي نيزه گذاران دشت رزمروييد سبزنا و بباليد و زرد گشت
اما
يك مرد بر نخاست
جز رهنورد باد در اين پهنه كس نبود
نعل سمندهاي سواران
ساييده شد
ز بس به زمين خورد ز انتظار
وز بي كران ديدرس مرز انتقام
در اين سكوت بي خبري گرد برنخاست
شمشير هاي تيز شده با حماسه ها
در تيرگي چو قفل در آسياي پير
در تشنه سال مزرعه و خشكي قنات
يكباره زنگ بست
اهريمني به روز بهميدان شتافت گرم
اما كسش به رزم هماورد برنخاست
توفان تيره گون
برگ هزار لاله ي خونين به خاك ريخت
وز سينه شفق نفسي سرد برنخاست