او را برنگ و بوي نگويم نظير نيستما را نسيم كوي تو از خاك بر گرفتگلبانگ ني اگر چه بود دلنشين وليغافل مشو ز عمر كه ساكن نمي شودروي نكو به طينت ساقي نمي رسدبا عمر ساختيم ز دل مردگي رهيماتم رسيده را ز تحمل گزير نيست
گلبن نظير اوست ولي دلپذير نيستخاشاك را به غير صبا دستگير نيستآتش اثر چو ناله مرغ اسير نيستسيل عنان گسسته اقامت پذير نيستگل را صفاي شبنم روشن ضمير نيستماتم رسيده را ز تحمل گزير نيستماتم رسيده را ز تحمل گزير نيست