تا قيامت مي دهد گرمي به دنيا آتشم
شعله خيزد از دل بحر خروشان جاي موج
چيست عالم آتشي با آب و خاك آميخته
شمع لرزان وجودم را شبي آرام نيست
اشك جانسوزم اثر ها چون شرر باشد مرا
در رگ و در ريشه من اين همهگرمي ز چيست ؟
از حريم خواجه شيراز مي آيم رهي
پاي تا سرمستي و شورم سراپا آتشم