سياهكاري ما كم نشد ز موي سپيد
ز تيغ بازي گردون هواپرستان را
چو مفلسي كه به دنبال كيميا گردد
اگر نمي طلبي رنج نا اميدي را
طمع به خاك فرو مي برد حريصان را
درود بر دل مت باد كز ستم كيشان
ز گرد حادثه روشندلان چه غم دارند
كه تابناك تر از خود نمي تواند ديد
نه هر كه ساز كند نغمهاي بود ناهيد
شبي نرفت كه چون صبح جامه اي ندريد
شبي نرفت كه چون صبح جامه اي ندريد