گیاه و سنگ نه، آتش

نادر نادرپور

نسخه متنی -صفحه : 55/ 26
نمايش فراداده

کتاب پريشان

اميد زيستنم ، ديدن دوباره ي توست

قراربخش دلم ، تاب گاهواره ي توست

تو ، اي شکوفه ي ايام آرزومندي

بمان که ديده ي من روشن از نظاره ي توست

نگاه پاک توام صبح آفتابي بود

کنون چراغ شبم پر ستاره ي توست

به يک اشاره ، مرا رخصت پريدن بخش

مه مرغ وحشي دل ، رام يک اشاره ي توست

به پاره کردن اوراق هر کتاب مکوش

دلم کتاب پريشان پاره پاره ي توست

شبي نماند که بي گريه ام به سر نرسيد

زلال اشک پدر ، برق گوشواره ي توست

دلم چو موج ، به سر مي دود ز بيم زوال

کرانه اي که پناهش دهد ، کناره ي توست

خجسته پوپک من اي يگانه کودک من

اميد زيستنم ، ديدن دوباره ي توست