شام بازپسین

نادر نادرپور

نسخه متنی -صفحه : 50/ 34
نمايش فراداده

چراغي در شب دريا

باري به دوش داشتي از دور دست ها

باري پر از غرور و درستي

باري که دسترنج کمال و کلام بود

تصويري مي کشيدي بر پرده ي سپيد

تصويري از هميشه و هرگز

تصوير ناتمام تو ، نقش تمام بود

افسانه مي سرودي با لفظ ناشناس

لفظي نقابدار معاني

بدرود در کلام تو ، عين سلام بود

در لحظه ي هجوم جواني

زخمي به سينه يافتي از هجر آفتاب

زخمي که لطمه هاش پس از التيام بود

شب را هميشه دشمن خود مي شناختي

اما ، به نيروز ميانسالي

مغز تو را ستاره مسخر کرد

اين انتقام شب بود ، اين انتقام بود

آه اي برادر ، اي به سفر رفته

گويي ترا ز بندر پنهان صدا زدند

شايد که گمرهان شب دريا

حاجت به نور سرخ چراغ تو داشتند

آري ، چراغ قلب تو ياقوت فام بود