شام بازپسین

نادر نادرپور

نسخه متنی -صفحه : 50/ 45
نمايش فراداده

شب

آتش در آب هاي روان بر فروخت ماه

برخاست باد و آتش تندش فرونشست

اما ، در آب ساکن زير درخت ها

ژسي فکنده بود که پيوسته مي گسست

باران ، به گريه بار سفر بسته بود و ، شب

در بستر گشوده ي او خفته بود مست

تا برتن برهنه ي او خيره ننگرد

دست درخت راه نظر بر ستاره بست

دست درخت را

در دست خود فشردم ، رگ هاي او شکست

مهتاب ، عمر شب را در شيشه کرده بود

چون شيشه بر زمين زده شد ، آفتاب رست