شام بازپسین

نادر نادرپور

نسخه متنی -صفحه : 50/ 46
نمايش فراداده

آيينه

لب هايش آشيانه ي آتش بود

با شعله هاي بوسه و دندان

رقصي درون جامه ، نهان داشت

چشمي به سوي آينه ، خندان

هر ناز او ، نياز نمايش بود

صبح از شکاف پيرهنش مي تافت

شب ، غرق در سجود و ستايش بود

او ، زير لب ، از آينه مي پرسيد

آيا من آن کسم که تو مي خواهي ؟

آيينه ، آشيانه ي آتش بود