گلدان خالي
بر روي طاقچه ست
و سايه اش کبود
مطلق کبود
قد راست کرده است
شانه به شانه اش
آن روز گل بود
گل آب لبخند
امروز اينجا
اينجا مقابل تن موج کبود سرد
ظرفي ست ظرفي
بي آب بي گل
لبريز از او
هيچ
خالي نيست