در سایه آفتاب (مجموعه شعر)

سیما یاری

جلد 4 -صفحه : 46/ 8
نمايش فراداده

بي هيچ حرفي

مته فشار آورد

بر بازوي سخت

و خرده ريز هاي تراشه جدا شدند

از بافت يک دست

بي هيچ حرفي

فرياد بر مي خاست

و ريزه هاي کنده شده

اوج مي گرفت

رگبارمي شد

بر لکه هاي خشک شده

روي سنگ سرد

بر کف اتاق

بي هيچ حرفي

تصوير چهره اي

بر سينه ي ديواري آويخت

بر سينه اي حک شد

بي هيچ حرفي