لمعاناز روزنه رگ مي کند بر پلک افتاده و چاه هاي مردمک را آغشته مي کند با رنگ هاي خود از عمق بيرون مي کشد سطل رسوب مانده را دهليز را از گرد مي روبد و باز مي کند آن دو دريچه را آن دو دريچه ي خاموش بسته رابر آفتاب صبح از روزنه رگ مي کند نور