چنگرگبار پر کرده جوي را آب گل آلود در کوچه جاري ست از مشت هاي باد مي لرزد افرا خم مي شود و برگ هايشگيج و سراسيمه فريادمي زنند عابربر سينه مي فشارد با دست هايش گرم بازوي چتر را