بوسه
لبهاي سرخ کوچکش را پيش مي آوردو ناشيانه غنچه مي کرد
از راه باريک زبان و لب
حجم هواي سينه اش را فوت مي کرد
و صوت يک سوت
خش دار و ناموزون
همراهي افرا و باد را
از ضرب مي انداخت
مي رفت تا بالاي ديوار
کفتر مي آمد بال مي زد
و دانه هاي تازه را مي چيد
از دست هاي تر
لب هاي سرخي غنچه مي شد
و ناشيانه بوس مي داد
بر کرک هاي گردن کفتر