فلسفه اخلاق از دیدگاه مکاتب قدیم و جدید

سید محمدرضا علوی سرشکی‏، محمد سلیمانی

نسخه متنی -صفحه : 100/ 20
نمايش فراداده

نظريه‏ها در فلسفه اخلاق‏

فيلسوفانى كه به اصول تغييرناپذير اخلاقى همچون خوبى عدالت، احسان و صداقت و وفاى بعهد و معتقدند به دو دسته تقسيم مى‏شوند: الف - فيلسوفان فضيلت محور: كسانيكه براى اصول اخلاقى مانند خوبى عدالت و احسان و صداقت و وفاى بعهد و اصالت، قائلند يعنى همانطور كه حفظ بقاء و دور كردن درد و رنج و جلب لذت و منفعت انگيزه نهائى بسيارى از رفتارهاى انسان است كه حيوانات هم با همين انگيزه‏ها رفتار مى‏كنند همچنين ايجاد عدالت و احسان بخاطر خوبى و مطلوبيت و دلپذيرى‏اش خود انگيزه‏اى نهائى در مقابل انگيزه‏هاى حيوانى گذشته است گرچه در مواردى كه ميان آن انگيزه‏هاى حياتى و حيوانى با اين انگيزه‏هاى اخلاقى تضاد در مقام عمل واقع شود و قابل جمع نباشد بعضى از مردم، خوشى حيوانى را انتخاب مى‏كنند حتى اگر به ظلم و رفتار ضد اخلاقى منتهى شود ولى بعضى ديگر در چنين مواقعى، اصول اخلاق را باز انتخاب مى‏كند و از عدالت و احسان و ايثار دست بر نمى‏دارند گرچه ادامه دادن راه عدالت در موردى موجب كم شدن لذائذ حيوانى آنها شود و يا حتى براى آنها رنج و مشقت ببار آورد و يا همچون سقراط حتى اگر بمرگ آنها تمام شود.

- در هر حال اكثر فلاسفه اخلاق از سقراط گرفته تا بحال براى اخلاق اصالت قائل اند و همه انگيزه‏هاى انسان را منحصر در انگيزه‏هاى حياتى و لذائذ حيوانى نمى‏كنند و فضيلت را بالاترين مقام انسانى مى‏دانند همچون سقراط و سقراطيان مثل رواق و بسيارى از اباء كليسا و قبل از اينها همه انبياء و نيكوكاران بشريت و در قرون جديد نيز گروه زيادى همچون هوكر، سوارز، گروتيوس، دكارت، جان لاك، هيوم، كانت و ساير پيروان فعلى آنان و همه كسانيكه براى فضيلت ارزش اعلائى فوق ارزش‏هاى حيوانى قائلند و انسانهاى با فضيلت را برترين انسانها مى‏دانند (و انسانهاى بى فضيلت و بالاخص شرور را بدتر از حيوانات مى‏دانند) حال چه آنكه سرچشمه شناخت خوبى فضائل و بدى رذائل را عقل بدانند يا وجدان و يا حسّ اخلاقى و يا چيزهائى شبيه به اين‏ها لكن در اصل فضيلت محورى و اينكه‏ «انگيزه فضائل»، انگيزه‏اى اصيل اند و از انگيزه‏هاى خود خواهى و پست حيوانى بدست نيامده‏اند همه با هم مشترك‏اند.

ب - در مقابل گروه فضيلت محوران، گروهى ديگر قرار دارند كه انگيزه بشر را منحصر به انگيزه‏هاى خودخواهى مثلاً لذت‏طلبى، قدرت‏طلبى و حفظ بقاء مى‏دانند.

حال خوشى‏طلبى خودخواهانه كه اپيكوريان بدان معتقد بودند يا فايده‏گرائى كه بنتاميان در قرون جديد به آن معتقد شدند و يا قدرت محوران كه محور همه انگيزه‏هاى بشر را منحصر در كسب قدرت مى‏دانند مثل هابز و در هر حال اينان عدالت و نيكوكارى و صداقت و وفاى بعهد و را نه ذاتاً خوب و مطلوب جامعه بشريت مى‏دانند بلكه مى‏گويند بشرها بخاطر منافع شخصى‏شان اين فضائل را كه وسيله خوشى‏شان هستند مورد علاقه قرار مى‏دهند (همچنانكه اقدام مردم به كار كردن و يا خوردن دواء بخاطر نتائج مفيد آنها است كه مجبورند بخاطر رسيدن به آن نتائج، رنج كار و تلخى خوردن دواء را تحمل كنند و گرنه اگر به آن نتائج نياز شخصى نداشته باشند رنج كار كردن و تلخى خوردن دواء را هيچ تحمل نمى‏كنند).