فلسفه اخلاق از دیدگاه مکاتب قدیم و جدید

سید محمدرضا علوی سرشکی‏، محمد سلیمانی

نسخه متنی -صفحه : 100/ 67
نمايش فراداده

نقد كانت بر هيوم و تجربه گرايان:

كانت در اين نكته ديگر حتى از هيوم و معتقدين به حسّ اخلاقى فاصله مى‏گيرد كه شناخت اخلاق هرگز شناختى حسى و تجربى نيست كه شناختى حسى جزئى باشد و از محسوس جزئى خارجى سرچشمه گرفته باشد بلكه شناخت اخلاقى، شناختى عقلى همچون رياضيات است كه بر پايه شهود عقلى نه استقراء جزئيات، استوار است و لذا همچنانچه زواياى داخلى مثلث صد و هشتاد درجه است گرچه يك مثلث هم در خارج وجود نداشته باشد و دو خط متوازى تا بى نهايت به هم نمى‏رسند

 گرچه دو خط متوازى نامحدود در جهان خارجى نيست همچنين عدالت و صداقت و وفاى بعهد و نيكوكارى عقلاً خوب است گرچه همه دروغ گو باشند و يك نفر عادل كامل در خارج وجود نداشته باشد و اكثر مردم در اكثر موارد دروغ بگويند و ظلم بكنند باز قانون عقلى «عدالت خوب است نيكوكارى خوب‏ است و ستمگرى و فساد بد است» صادق است و قطعاً كانت با كتاب خود به قوت مكتب عقل گرايان افزود علاوه بر آنكه قاعده معروف‏اش (با تصحيح ما) باينكه آنطور عمل كن با ديگران كه دوست دارى ديگران با تو عمل كنند» براى تشخيص موارد ظلم و عدالت نسبت به ديگران قاعده‏اى عام و عقلى است كه هيچ كس نمى‏تواند آنرا نقض كند و نيز با اين قاعده، ثابت مى‏شود كه عدالت و ظلم امرى واقعى و عينى هستند همچون واقعى بودن و عينى بودن قوانين رياضيات.