دومين حمله به فايده گرايان از طرف پريكاردو انجام گرفت آنجا كه پريكاردو در سال 1912 مدعى شد كه ارجاع «درستى اخلاقى» يك فعل به خوشى نتائج آن فعل، خطا است و مور به همين دليل در تشخيص وصف اساسى كه مشغله فلسفه اخلاق است يعنى «درستى اخلاقى»، به خطا رفته است.
وظيفه اخلاقى در «نگاه نخست»، وظيفه اخلاقى محسوب مىشود مثل وفاى بعهد و دورى از دروغ چه انجام آنها لذت بيشتر همراه داشته باشد يا نداشته باشد رفتارى اخلاقاً درست است.
سومين حمله به فايده گرائى از طرف راولز انجام گرفت آنجا كه در كتاباش بنام نظريه عدالت مىنويسد: «آنچه سرانجام از ما خواسته مىشود اين نيست كه خوبى1( - مقصود از خوبى در اين عبارت خوشى و لذت است.
را به حداكثر برسانيم بلكه اين است كه با يكديگر به «انصاف»، رفتار كنيم
2( - كتبا تاريخ فلسفه اخلاق - ويراسته: لارنس سى.
بكر (در ترجمه فارسى، در آخرين فصل، صفحه 317). ».
(راولز همچون تامس نگل معتقد به عقل عملى بود.
- جان فيتر و گرايسز و جوزف بويل آلمانى الاصل امريكائى گاه به انفراد و گاه با هم نوعى اخلاق «حقوق طبيعى» را سامان دادند و از آن در تعدادى از مسائل مناقشهآميز اخلاقى قرن بيستم استفاده كردند3( - تاريخ فلسفه اخلاق - ويراسته: لارنس سى.
بكر در فصل آخر (فصل سيزدهم).