فلسفه اخلاق از دیدگاه مکاتب قدیم و جدید

سید محمدرضا علوی سرشکی‏، محمد سلیمانی

نسخه متنی -صفحه : 100/ 86
نمايش فراداده

6 - هايدگر 1889 - 1976: گرچه خدانشناسان مى‏كوشند او را جزو خودشان معرفى كنند اما آنطور كه پروتى در كتاب اش كه درباره هايدگر نوشته است بطور مستند او را خداشناس معرفى مى‏كند اما هايدگر ظاهراً وحدت وجودى است و درباره اخلاق نيز هايدگر از وجدان سخن مى‏گويد و شايد بتوان او را از فضيلت گرايان محسوب كرد و خلاصه اينكه اگزيستاليسم، فلسفه اخلاق خاصى ندارد حتى ژان پل سارتر هم گويا آشنائى با فلسفه اخلاق نداشته و در سخنرانى‏ها با هيجان و شعارهاى جاذبه دار مردم را مشغول مى‏كرده است و در عين حال تناقض گوئى.

- اما اينكه مكتب اگزيستاسياليسم در خودشناسى و در انسانشناسى، چقدر موفق بوده و چقدر به اشتباه رفته مربوط مى‏شود به نقد و بررسى فلسفه شناخت و فلسفه وجود كه در همانجا به نقد و بررسى كامل آن مى‏پردازيم.

اشكالات «ج.وارنوك پوزيتيويست»1( - در مقدمه كتاب معروف اش بنام فلسفه اخلاق در قرن بيستم.

 به شهودگرائى اينك عين عبارت وارنوك: اولاً شهود گرائى با اعتقاد به اينكه موضوع «سراسر» بديهى و غير قابل بحث است فلسفه اخلاق را از تمام محتواى خويش تهى كرده است گفتند كه: اصطلاحات اساسى اخلاق غير قابل تعريف و احكام اساسى اخلاق كاملاً آشكار و بديهى و مطلقاً تفصيل‏ناپذير و حقائق اخلاقى چنانند كه نمى‏توان هيچ مطلبى درباره اينكه:

1 - «معنى آنها چيست»؟

2 - «مبانى آنها چيست»؟

3 - و يا حتى اينكه اصلاً «چرا براى ما اهميت دارند»، بيان كرد.