اين بيان مشتمل بر دو مقدمه است:
1ـ انسان در مرتبهى ذات خويش بالا رفته، درجهى وجودى و كمال(73)ذات خويش را طالب است و اين حقيقتى است كه هر كس در درون خويش با علم حضورى احساس مى كند. اگر انسان غريزهى صيانت از نفس و حب بقا نمى داشت، خود را از خطرها مصون نگه نمى داشت و اگر انگيزهى كمال جويى نبود، هرگز در جهت رشد و ترقى گام بر نمى داشت.
2ـ علم، قدرت ـ در همهى ابعاد آن ـ فضيلت و نظاير آن ها، كمالات نفس و قواى نفس هستند و شدت وجودى نفس و قواى آن به امور مذكور وابسته است. اين مقدمه، بديهى و بى نياز از اثبات است.
نتيجه: انسان در خميرمايهى وجود خويش، اصالتاً و فطرتاً داراى انگيزه ها و گرايش هاى علم دوستى، فضيلت خواهى، قدرت طلبى و نظاير اين كمالات وجودى است.
اين بيان در مورد اصالت فطرت الاهى و انگيزهى خداجويى و تمايل به كمال مطلق است كه مبتنى بر سه مقدمه است:
1ـ همان گونه كه گذشت، انسان كمال جوست و همواره براى تحصيل كمال و توان وجودى بيش تر، تلاش مى كند و اين تمايل، اساس ترقى و تكامل فرد و جامعهى بشرى است. هر كس مى تواند اين حقيقت را در خويش با علم حضورى بيابد.
2ـ از جمله مهم ترين ويژگى هاى بارز و برجستهى تمايلات آدميان، كشش آن ها به بى نهايت و سيرى ناپذيرى آن هاست. بنابراين، تمايل به كمال نيز چنين است. انسان به هر كمال و خيرى كه دست يابد، باز مرتبه و درجهى عالى تر آن را طالب و راغب است و اين در نقطهى خاصى توقف نمى كند. راز اين مطلب آن است كه انسان كمال و جمال بى نهايت و مطلق را جستوجو مى كند.
3ـ خدا كمال مطلق است. تصور صحيح خدا و واجب الوجود در حقيقت تصور كمال مطلق است.
نتيجه: انسان اصالتاً و فطرتاً طالب كمال مطلق و خداجوست.(74)