حال كه تعريف معرفت، باورِ صادقِ موجّه است و امرى قراردادى نيست، بلكه ملاكى واقعى دارد، اينك بايد ديد آياحصول آن براى بشر ممكن است يا ناممكن؟ آيا انسان چيزى به نام باور و اعتقادى كه هم صادق باشد و هم مستدل در اختيار دارد تا بتواند ادعاى علم و معرفت كند؟ آنچه تاكنون گذشت مفاد يك قضيه شرطيه با پيش فرض وجود موضوع بود. حال نوبت آن است كه سخن را به سمت اصل اثبات و وجود موضوع بگردانيم. شكاك، مدعى است كه حصول چنين امرى مستحيل است. پس اگر تحقق معرفت ناممكن دانسته شد، يا حتى برخى عناصر آن مثل صادق بودن يا موجه بودن، امكان حصول نيافت، يا اين كه معرفت در حوزه اى خاص مستحيل گشت، چنين نگرش هايى همه ديدگاه شكاكانه هستند. به طور خلاصه شكاكيت (skepticism - scepticism) نظريه اى است كه ادعا مى كند حصول معرفت ممتنع و مستحيل است.
ذكر اين نكته مفيد است كه ميان شك و شكاكيت تفاوت است: شك به معناى دو دلى، نوعى حالت ذهنى و نفسانى است; حال آن كه شكاكيت نوعى نگرش، ديدگاه و مكتب است كه در معرفت شناسى مطرح بوده و طبعا يك سلسله مبادى، مسائل و لوازم خود را داراست. اگر شكاكيت وصف شخص باشد و بگوييم «شخص ِ شكاك»، به معناى شخصى است كه از اين مكتب و اين طرز تلقّى پيروى مى كند. آنچه در اين جا مراد و منظور است، شكاكيت به معناى نوعى رهيافت و مكتب است كه بر امتناع معرفت استوار مى باشد; هر چند حالت نفسانى او ظن باشد، نه دو دلى و شك.