درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی

محمدتقی فعالی

نسخه متنی -صفحه : 136/ 76
نمايش فراداده

ب) باورِ كه / باورِ به

از تحليل ماهيت باور بر آمد كه متعلَّق باور گزاره است. چنانچه گفتيم: «من باور دارم كه: اين گل سرخ است.» به چنين باورى، باورِ كه (belief - that) يا باورِ گزاره اى (propositional belief) مى گويند. زيرا بعد از آن هميشه يك گزاره واقع شده و ميان باور و گزاره حرف ربطِ كه واسطه است. البته هر گزاره اى محكىٌ عنه دارد كه در اصطلاح معرفت شناسان به آن وضع امور (state of affairs) - در يك اصطلاح - گفته مى شود. باورِ كه، بالذات به گزاره تعلق مى گيرد و بالتبع به محكىٌ عنه آن; مثلاً در اين تعبير كه «باور دارم كه خدا هست.» گزاره «خدا هست» اولا و بالذات متعلَّق باور بوده و ثانياً و بالتبع «وجود خدا» متعلَّق آن مى باشد ليكن باور هميشه از اين مقوله نيست; مثلاً گاهى مى گوييم: «من به تو باور دارم.» در اين صورت باورْ نوعى اعتماد است و بدان معنا است كه: من به تو اعتماد دارم. باورِ به (belief - in) از سنخ معرفت نخواهد بود; برخلاف باورِ گزاره اى كه از گروه معرفت ها است.

آيا تمام باورهاىِ به، به باورهاىِ كه قابل ارجاع و تحويلند؟ يعنى اگر گفتيم: من به تو باور دارم، به منزله اين است كه بگوييم: باور دارم كه تمام گفته هاى تو صادق و مطابق واقع است؟ يا اگر گفتيم: من به خدا باور دارم، به اين معنا است كه باور دارم كه خدا هست؟ و باور دارم كه او خيرخواه است؟ اگر قول به ارجاع را پذيرفتيم در اين صورت به نظريه تحويل گروى (reductionism) تن داده ايم. پيروان توماس آكويناس فتوا به تحويل داده اند. جان هيك را اعتقاد بر آن است كه باورها هيچ گاه به يكديگر قابل بازگشت نيستند. ديدگاه سوم سخن پرايس است كه معتقد است كهبرخى از انواع باورِ گزاره اى به حالات روانى، يعنى باورِ به قابل تحويلند.

آنچه اهميت دارد اين است كه بدانيم از اين دو قسم تنها باور گزاره اى است كه مورد نظر معرفت شناس است; زيرا پيش تر ديديم كه از ميان سه اطلاق معرفت، معرفت ِ گزاره اى براى معرفت شناس اهميت داشت; باورى كه جزء نخستين چنين معرفتى باشد، خود طبعاً بايد ماهيتى گزاره اى داشته باشد. بر اين اساس معرفتِ اين كه با باورِ كه، هم سنگ و سازگار خواهد بود.