همانا ما قرآن را نازل كرديم ، و يقيناً ما نگهبان آن [ از تحريف و زوال ] هستيم .
قرآن خطاب لم يزل است با دوستان خود و بيگانگان را در آن هيچ نصيبى نيست جز حروفى و كلماتى كه به ظاهر شنوند ؛ زيرا كه سمع باطن ندارند :
إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ [326] .
بىترديد آنان از شنيدن [ وحى الهى و اخبار ملكوتى ] محروم و بركنارند .
و جاى ديگر گفت :
وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ [327] .
اگر خدا [ نسبت به پذيرفتن هدايت ، شايستگى و ] خيرى در آنان مىديد ، يقيناً ايشان را شنوا [ ى حقايق و معارف ]مىكرد.
اگر مىدانستى كه ايشان را سمع بايد دادن ، خود داده شدى اما هرگز به خاطر عناد و كبر و ماديگرى صرف از بيگانگى خلاص نيابند .
دريغا بر راه سالك مقامى باشد كه چون بدان مقام رسد ، بداند كه همه قرآن در نقطه باء بسم اللّه است و يا در كسره باء ميم بسم اللّه است و همه موجودات در نقطه باء بسم اللّه بيند ، مثالش را گوش دار .
اگر گويى :
لِلّهِ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَمَا فِى الْأَرْضِ [328] .
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، فقط در سيطره مالكيّت و فرمانروايى خداست .
آنچه در آسمان و زمين است هر دو بگفته باشى ، اما اگر هر چه در آسمان و زمين است ، يكان يكان ، مفرد نامش برشمارى ، روزگارى بىنهايت به كار بايد ، باش تا دولت دست دهد .
خود را بينى در دايره :
إِنَّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ مُحِيطٌ [329] .
يقيناً او به همه چيز [ با قدرت و دانش بىنهايتش ] احاطه دارد .
او محيط بنده باشد و بنده محاط او تا وجود خودبينى در نقطهاى كه در زير باء بسم اللّه است و جلالت باء بسم اللّه را بينى كه خود را بر محرمان چگونه جلوه مىدهد از نقطه باء اما اين هنوز نامحرمى باشد ، اگر جمال سين با ميم بينى آن گاه بدانى كه محرميت چه باشد ؟
دريغا ما از قرآن جز حروف سياه و سپيدى كاغذ نمىبينيم ، چون در وجود باشى جز سواد و بياض نتوانى ديدن ، چون از وجود به در آمدى ، كلام اللّه تو را در وجود خود محو كند ، آن گاه تو را از محو به اثبات رساند ، چون به اثبات رسى ديگر سواد نبينى همه بياض بينى برخوانى :
وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ [330] .
و "امّ الكتاب "نزد اوست .
جوانمردا ! قرآن را در چندين هزار حجاب به خلق فرستادند ، اگر جلالت نقطه باى بسم اللّه بر عرش آمدى يا بر آسمانها و زمينها ، در حال پست و گداخته شدندى :
لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ [331] .