عرفان اسلامی

حسین انصاریان

جلد 5 -صفحه : 239/ 168
نمايش فراداده

بدان كه ، دل آدمى را يك روى وى در عالم روحانيت است و يك روى در عالم جسمانيت ، تا هر مدد و فيض كه از روح مى‏ستاند در آن عالم قسمت كند ، چه از دل به هر عضوى عرقى پيوسته است ، تا مدد فيض روح به جمله اعضا برسد و حس و حركت يابد و اگر فيض روح به يك عضو نرسد ، به سبب سده‏اى كه در آن عرق كه مجارى فيض است پديد آيد ، آن عضو از حركت فرو ماند و مفلوج شود و اگر اين سده در دل پديد آيد و فيض روح يك طرفة العين از دل منقطع شود قالب از كار فرو ماند و حيات منقطع گردد .

و دل موصوف مى‏شود به صفات روح ، يعنى حيات و علم و بصر و سمع و دگر صفات و استعداد آن دارد كه اگر تصفيه يابد بر قانون طريقت ، محل استواى صفت روحانيت شود و چون پرورش و تصفيه و توجه به كمال رسد ، محل ظهور تجلى جمله صفات الوهيت گردد ، با آن‏كه جمله كائنات در مقام پرتو تجلى ، نورى از انوار و صفتى از صفات حق نتوانند بود .

اما آن كه دل چيست و تربيت و تصفيه او به چيست و كمال او در چيست ؟

حواس دل

بدان كه ، دل را صورتى هست و آن است كه مضغه خوانند و او گوشت پاره‏اى است صنوبرى در جانب پهلوى چپ زير سينه كه جمله حيوانات را هست و او را جانى است روحانى كه عقل نتيجه آن و آن مخصوص انسان است .

و دل را صلاحى و فسادى هست ، صلاح او در صفاى اوست و فساد او در كدورت او و صفاى دل در سلامتى حواس اوست و كدورت او در بيمارى و خلل حواس او .

زيرا كه دل را پنج حاسه است ، چنان‏كه قالب را ، چنان‏كه صلاح تن در سلامتى حواس او مى‏باشد ، تا همگى عالم شهادت را بدان پنج حس ادراك نمايد ، هم چنين دل را پنج حس مى‏باشد ، اگر آن‏ها به سلامت باشند جملگى عالم غيب را از ملكوتيان و روحانيات بدان ادراك مى‏نمايد .

چنان‏كه دل را چشمى است كه مشاهدات غيبى به او مى‏بيند و گوشى كه استماع كلام اهل غيب و كلام حق بدو مى‏كند و مشامى دارد كه روايح غيبى به او استشمام كند و گامى دارد كه ذوق محبت و حلاوت ايمان و طعم عرفان بدان يابد و هم چنان كه حس لمس قالب را در همه اعضاست بالجمله اعضا را ملموسات منتفع مى‏گردد ، دل را عقل بدان نهج است ، تا به جملگى دل به واسطه عقل از كل معقولات نفع مى‏برد .

پس هر كه را اين حواس دل به سلامت نيست ، فساد دل او را در آن است و هر كه را در حواس دل خلل هست دوزخ و دركات وى از براى اوست كه :

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالاْءِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ [347] .

و مسلماً بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‏ايم [ زيرا ] آنان را دل‏هايى است كه به وسيله آن [ معارف الهى را ] در نمى‏يابند ، و چشمانى است كه توسط آن [حقايق و نشانه‏هاى حق را ] نمى‏بينند ، و گوش‏هايى است كه به وسيله آن [ سخن خدا و پيامبران را ]نمى‏شنوند ، آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراه‏ترند ؛ اينانند كه بى‏خبر و غافل [ ازمعارف و آيات خداى ] اند .