بدان كه ، دل آدمى را يك روى وى در عالم روحانيت است و يك روى در عالم جسمانيت ، تا هر مدد و فيض كه از روح مىستاند در آن عالم قسمت كند ، چه از دل به هر عضوى عرقى پيوسته است ، تا مدد فيض روح به جمله اعضا برسد و حس و حركت يابد و اگر فيض روح به يك عضو نرسد ، به سبب سدهاى كه در آن عرق كه مجارى فيض است پديد آيد ، آن عضو از حركت فرو ماند و مفلوج شود و اگر اين سده در دل پديد آيد و فيض روح يك طرفة العين از دل منقطع شود قالب از كار فرو ماند و حيات منقطع گردد .
و دل موصوف مىشود به صفات روح ، يعنى حيات و علم و بصر و سمع و دگر صفات و استعداد آن دارد كه اگر تصفيه يابد بر قانون طريقت ، محل استواى صفت روحانيت شود و چون پرورش و تصفيه و توجه به كمال رسد ، محل ظهور تجلى جمله صفات الوهيت گردد ، با آنكه جمله كائنات در مقام پرتو تجلى ، نورى از انوار و صفتى از صفات حق نتوانند بود .
اما آن كه دل چيست و تربيت و تصفيه او به چيست و كمال او در چيست ؟
بدان كه ، دل را صورتى هست و آن است كه مضغه خوانند و او گوشت پارهاى است صنوبرى در جانب پهلوى چپ زير سينه كه جمله حيوانات را هست و او را جانى است روحانى كه عقل نتيجه آن و آن مخصوص انسان است .
و دل را صلاحى و فسادى هست ، صلاح او در صفاى اوست و فساد او در كدورت او و صفاى دل در سلامتى حواس اوست و كدورت او در بيمارى و خلل حواس او .
زيرا كه دل را پنج حاسه است ، چنانكه قالب را ، چنانكه صلاح تن در سلامتى حواس او مىباشد ، تا همگى عالم شهادت را بدان پنج حس ادراك نمايد ، هم چنين دل را پنج حس مىباشد ، اگر آنها به سلامت باشند جملگى عالم غيب را از ملكوتيان و روحانيات بدان ادراك مىنمايد .
چنانكه دل را چشمى است كه مشاهدات غيبى به او مىبيند و گوشى كه استماع كلام اهل غيب و كلام حق بدو مىكند و مشامى دارد كه روايح غيبى به او استشمام كند و گامى دارد كه ذوق محبت و حلاوت ايمان و طعم عرفان بدان يابد و هم چنان كه حس لمس قالب را در همه اعضاست بالجمله اعضا را ملموسات منتفع مىگردد ، دل را عقل بدان نهج است ، تا به جملگى دل به واسطه عقل از كل معقولات نفع مىبرد .
پس هر كه را اين حواس دل به سلامت نيست ، فساد دل او را در آن است و هر كه را در حواس دل خلل هست دوزخ و دركات وى از براى اوست كه :
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالاْءِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ [347] .
و مسلماً بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم [ زيرا ] آنان را دلهايى است كه به وسيله آن [ معارف الهى را ] در نمىيابند ، و چشمانى است كه توسط آن [حقايق و نشانههاى حق را ] نمىبينند ، و گوشهايى است كه به وسيله آن [ سخن خدا و پيامبران را ]نمىشنوند ، آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراهترند ؛ اينانند كه بىخبر و غافل [ ازمعارف و آيات خداى ] اند .