ما براى قدرتهاى ظالم جهان معنايى جز اين نمىتوانيم داشته باشيم ؛ قرآن مجيد اينان را ائمه كفر مىداند و امام كفر طاغوت و طاغوت صنم يا بت است و پيرو طاغوت و امام كفر ، بتپرست و كثيفترين موجود روى زمين است ! !
بت بىجان همانند خورشيد ، ماه ، ستاره ، درخت ، پول ، رياست و از همه بدتر هواى نفس و غرائز و شهوات است .
آرى ، انسان وقتى دچار بت بيرونى يا درونى شود از حركت فكرى و روحى باز مانده و در تمام عبادات كه باعث سعادت دنيا و آخرت آدمى است به روى انسان بسته مىشود .
اينكه به هنگام گرفتار آمدن به پرستش بتهاى جاندار و بىجان ، يا درونى و بيرونى ، آدمى از همه فضايل مخصوصاً عبادت حق و به خصوص نماز باز مىماند ، جاى ترديد نيست .
ولى در ميان اينها ، بت هواى نفس از همه زيانبارتر و خسارتآورتر است و دچار شدن به پرستش هواى نفس و شهوات و غرائز و زيانهاى اين پرستش ، مسئلهاى است كه عميقاً در خور تحقيق است و كتابى جداگانه مىخواهد ؛ زيرا به طور قطع مىتوان گفت : منشأ پرستش بتهاى جاندار و بيجان درون خود انسان است .
اين قلب و روح است كه اگر با قواعد عالى الهى و معارف حقّه و قرآن مجيد و بيانات پيامبران و ائمه و اوليا تزكيه نشود ، آدمى دچار بتپرستى مىگردد و اگر تصفيه شود و با تعاليم الهى زنده گردد ، آدمى را از اسارت بتهاى درون و برون حفظ كرده و به اوج كمال مىرساند ؛ اما با خواب رفتن دل و افسردگى جان ، وجود آدمى در تنگناى پرستشهاى غلط قرار خواهد گرفت و در اين صورت است كه از انسان نبايد توقع نيكى و شرف و فضيلت و انسانيت داشت ؛ چگونه مىتوان پس از اسارت در بند بتپرستى در مدار عبادت و به خصوص نماز كه رمز حريت و آزادى است قرار گرفت ؟ !
خوشترين حال انسان ، حال آزادى و حريت از بتهاى درونى و بيرونى است و اين حال به دست نمىآيد ، مگر با دنبال كردن خط با عظمت معرفت .
معرفت به اينكه در دار وجود ، اصالت از خداست و بقيه موجودات چه غيبى و چه شهودى نمودى بيش نيستند و هيچ كدام اصالت ندارند ، چه رسد به اينكه دست وجود خويش را به پرستش سنگ و چوب يا يك ظالم ستمگر يا حيوانى همانند گاو و گوساله آلوده و نجس كند ! !
معرفت به اينكه در دار حقيقت فقط و فقط حق مطلب خداست و كل موجودات سايه و تجلى اسما و صفات او هستند و حيثيتى مستقل ندارند .
معرفت به اينكه او اگر بخواهد وجود موجود اثر مىبخشد و اگر نخواهد از هيچ موجودى ، اثرى ظاهر نمىشود .