مردى از رسول خدا صلىاللهعليهوآله پرسيد : كدام حسنه نزد خدا بهتر و برتر است ؟
فرمود : حسن خلق ، فروتنى و صبر بر بلا و رضايت به حكم حق .
عرضه داشت : كدام بدى نزد خدا بزرگتر است ؟ فرمود : بد اخلاقى و بخلى كه انسان به دنبالش باشد .
رسول خدا صلىاللهعليهوآله و تواضع رهبر بزرگوار اسلام ، پيامبر عزيز صلىاللهعليهوآله به فرموده قرآن مجيد ، واجد تمام حسنات اخلاقى بود و تمام آن حسنات را در تمام برخوردها به كار مىگرفت ، به چند نمونه از تواضع حضرت عنايت كنيد .
ملا فتح اللّه كاشانى در « تفسير منهج » در ذيل آيه شريفه[354] :
وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ [355] .
و يقيناً تو بر بلنداى سجاياى اخلاقى عظيمى قرار دارى .
نقل مىكند :
پيرزنى چادرنشين كه راهش به مدينه منوره دور بود علاقه عجيبى به اسلام و پيامبر صلىاللهعليهوآله داشت .
چند بار به فرزندانش گفته بود مرا به مدينه ببريد تا به شرف زيارت محبوب خدا ، رسول اسلام صلىاللهعليهوآله مشرّف شوم ، ولى فرزندان او موفّق به اين سفر نشده بودند ، پيرزن در آتش فراق رسول خدا صلىاللهعليهوآله مىسوخت و در اشتياق ديدار پيامبر صلىاللهعليهوآله در حسرت و اندوه و غم و غصه به سر مىبرد .
ديدار رسول خدا صلىاللهعليهوآله را براى خود بهشت برين مىدانست و زيارت حضرتش را بهترين عبادت به حساب مىآورد .
دلش آرام نداشت ، قلبش مضطرب بود ، آتش عشقش هر لحظه زبانه بيشتر مىكشيد ، ولى راه بجايى نداشت .
فرزندانش هر روز به صحرا مىرفتند و او در تهيه وسايل استراحت و فراهم آوردن آب و غذا مىكوشيد و در قلب خود هم با خداى مهربان براى پيدا كردن توفيق زيارت حبيب خدا مناجات مىكرد .
روزى براى آوردن آب همراه با يك مشك به سر چاهى كه در بيابان بود آمد ، از عنايت خدا ، رسول اكرم صلىاللهعليهوآله با دو سه نفر از ياران و اصحاب از آن منطقه عبور مىكرد چون به سر چاه رسيد و پير زن را ديد كه بند مشك به دست دارد و براى آب كشيدن از چاه آماده مىشود ، به او فرمود : اين كار براى تو زحمت دارد ، مشك را به من بده تا از چاه به كمك تو آب بيرون بياورم ، پيرزن در پاسخ گفت : اگر اين زحمت را از دوش من بردارى برايت دعا مىكنم .
پيامبر صلىاللهعليهوآله مشك را پر از آب كرد ، سپس به دوش مبارك قرار داد و راهى به سوى خيمه و چادر آن زن شد ، هوا در گرما بيداد مىكرد ، بار سنگين بود ، عرق بر پيشانى رسول خدا صلىاللهعليهوآله جارى شده بود ، ياران به آن جناب عرضه داشتند : مشك را به ما بده تا به در خيمه اين پيرزن برسانيم ، در پاسخ آنان با يك دنيا عاطفه و محبت فرمودند : دوست دارم بار امتم را خود به دوش بكشم ! !