بكوشيد تا رنجها كم كنيد كه گيتى فراوان نماند به كس براين گفتهها بر نشانه منم جز از بندگى پيشه من مباد همى خواهم از كردگار جهان كه با زيردستان مدارا كنم كه با خاك چون جفت گردد تنم نگيرد ستمديدهاى دامنم[356] دل غمگنان شاد و بىغم كنيد بىآزارى و داد جوييد و بس سر راستى را بهانه منم جز از راست انديشه من مباد كه نيرو دهد آشكار و نهان زخاك سيه مشك سارا كنم نگيرد ستمديدهاى دامنم[356] نگيرد ستمديدهاى دامنم[356]