ريشه‏كنى ريا - عرفان اسلامی جلد 10

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 10

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پس عمل ديگرى رفع كنند و از آسمان هفتم بر گذرانند و اندر وى همه خُلق نيكو بود و ذكر و تسبيح وهمه فرشتگان آسمان گواهى دهند كه اين عمل پاك است و به اخلاص است حق تعالى گويد : شما نگهبان عمليد و من نگاهبان دل ،وى اين عمل را نه براى من كرده است و اندر دل نيّت ديگرى داشت ، لعنت من كه خدايم بر وى باد ، فرشتگان همه لعنت گويند و گويند : لعنت تو و لعنت ما بر وى باد .

آسمان‏ها گويند : لعنت ما بر وى باد و هفت آسمان و هر چه اندر هفت آسمان است بر وى لعنت كنند و امثال اين اندر ريا بسيار است[162] .

انسان با دقت در روايات و معارف الهى به اين نكته متوجه مى‏شود كه ريا عمل بسيار پليد و آتش سوزنده و سختى است كه هم چون آتش جهنم تمام زحمات انسان را مى‏سوزاند و از آدمى چيزى باقى نمى‏گذارد .

ريشه‏كنى ريا

نقل مى‏كنند كه :

علامه بحرالعلوم بيست و پنج سال خنده نكرد و شاگردان آن بزرگوار در همه حال وى را مغموم و مهموم مى‏ديدند ، پس از بيست و پنج سال تبسّمى بر لبان مباركشان نقش بست ، يكى از شاگردان كه محرم سرّ بود از سبب آن تبسّم پس از بيست وپنج سال پرسيد ؛ آن جناب جواب داد : بيست وپنج سال براى ريشه كن كردن ريا از خانه قلب در تلاش بودم تا امروز به توفيق خدا و به كمك عنايت و رحمت او متوجه شدم كه ريشه اين رذيلت از قلبم كنده شده ، بدين سبب از شدّت خوشحالى خنديدم .

راستى ، وقتى وجود انسان از آلودگى‏هاى ظاهر و پنهان پاك مى‏شود ، چه دنياى عجيبى براى آدمى پيدا مى‏شود و چه لذت روحى و معنوى كه قابل مقايسه با هيچ لذّتى نيست به انسان دست مى‏دهد ، درآن وقت است كه انسان جز او نمى‏بيند و جز او نمى‏خواهد و جز او نمى‏گويد و از غير حضرت او لذت نمى‏برد .

  • ديده‏اى واكنم از تو به رويت نگرم چون ترا هر نفسى جلوه به حسنى دگر است تويى از منظر چشمم نگران برزخ خويش هر كه بى‏رسم و اثر گشت به كويش پى برد بوى جانبخش تو همراه نسيم سحر است مغربى آينه دل زغبار دو جهان پاك بزداى كه پيوسته در او مى‏نگرم

  • زان كه شايسته ديدار تو نبود نظرم هر نفس زان نگران در تو به چشمى دگرم كه تويى مردمك ديده و نور بصرم من بى‏رسم و اثر ناشده پى مى‏نبرم زان سبب مرده انفاس نسيم سحرم پاك بزداى كه پيوسته در او مى‏نگرم پاك بزداى كه پيوسته در او مى‏نگرم

[163]

/ 215