سلطان سرير عشق ماييم بر خسروگاه افسر سر بر دست سكندر ولايت ما مالك ملك و گنج فقريم درياى وجود را لآلى در فلك نجات ناخدا كيست مابنده مصطفاى مطلق سلطان سرير اصطفاييم هم پادشهيم و هم گداييم بر سالك راه خاك پاييم آيينه قطب حق نماييم ما صاحب افسر فناييم در بحر عدم نهنگ لاييم ما بر سر ناخدا خداييم سلطان سرير اصطفاييم سلطان سرير اصطفاييم