بهلول ، خردمند ديوانه‏نما - عرفان اسلامی جلد 10

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 10

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين مجموعه اوصافى است كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام براى قاضى صالح ذكر مى‏كند و پس از آن ، بيان خود را با يك جمله كوتاه بر اين گونه پايان مى‏بخشند .

وَاُولئِكَ قَليلٌ[29] .

اى مالك ! چنين مردمى كه واجد همگى اين اوصاف و شرايط باشند نادر و كميابند .

زيرا در ميان نفوس بشرى كه مفطور به ضعف و غالباً گرفتار حبّ و بغض و در گرو شهوت و غضب و اسير خوف و طمعند كمتر نفسى قوى مى‏توان يافت كه خويش را از خطر دام و دانه برهاند و به اوج تقوا و قلّه نزاهت برآيد ، خاصه در عرصه قضا كه غالباً دام‏هاى حساس حيله و دانه‏هاى فريبنده رشوه‏اش ، زيرك‏ترين مرغ‏ها را از اوج به حضيض مى‏كشد و گرفتار قيد و بند مى‏سازد .

بهلول ، خردمند ديوانه‏نما

بهلول آن داناى آگاه و حكيم بزرگ چون از طرف هارون عباسى به منصب قضا دعوت شد و وى را براى پذيرفتن اين شغل خطير در فشار قرار داد ناگزير خود را به ديوانگى زد و بر نى پاره‏اى سوار شد تا كودكان در پى او افتادند .

مصادف با همين ايام مردى قسم ياد كرده بود كه ازدواج نكند مگر آن كه با نخستين كسى كه در راه ببيند در اين باره مشورت نمايد . اتفاقاً نخستين كسى كه در راه با او مواجه شد همان خردمند ديوانه‏نما بود .

مرد به حكم سوگندى كه ياد كرده بود قضيه خود را با او در ميان نهاد نظرش را در كار خويش بخواست ، خردمند ديوانه‏نما گفت : اگر دوشيزه‏اى را به همسرى بر گزينى سراسر سود است و هيچ گونه زيانى ببار نخواهد آورد و اگر بيوه‏اى را اختيار كنى نيمى سود و نيمى زيان است ، لكن اگر زن بچّه‏دارى به همسرى بردارى سراسر زيان است و هيچ گونه سودى در بر نخواهد داشت .

آن گاه مركب چوبين را به جنبش آورد و گفت : از سر راه اسب من به يك سو شو كه لگد بر تو ننوازد .

مرد از مقايسه آن گفتار حكيمانه با رفتار جنون‏آميز در حيرت شد و از داستان او جويا گشت .

خردمند ديوانه نما گفت : اين گروه مى‏خواستند تا دين مرا تباه كنند امّا من تباهى عقل خويش را بهانه كردم تا دين خود را محفوظ دارم .

و امواج نامرئى وساوس و تسويلاتش ، دستگاه حكومت عقل را از كار بازمى‏دارد و ديده بصيرت را چنان خيره و تيره مى‏كند كه از ديدن جمال حق عاجز مى‏ماند .

به همين مناسبت است كه در تاريخ قضايى اسلامى با سرگذشت‏هاى مهيّجى برخورد مى‏كنيم كه تحاشى و اباى شديد مردم پرهيزكار را از قبول مسؤوليت قضا نشان مى‏دهد .

معامله نكردن دين با هواى نفس

خليفه دوم ، عمرو بن العاص حاكم مصر را فرمان داد تا كعب بن ضنّه را به مقام قضاى آن سامان بگمارد ، حاكم مصر چون فرمان خليفه را دريافت كرد عين نامه را نزد كعب فرستاد .

كعب چون از مضمون نامه آگاه شد گفت : به خدا قسم ! كسى كه خداى او را از جاهليت و مهالك نجات بخشيده هرگز دوباره خويش را به آن ورطه در نمى‏افكند ، سپس با كمال صراحت اقتراح خليفه را ردّ كرد .

/ 215