امام صادق عليهالسلام از رسول خدا صلىاللهعليهوآله نقل مىكند :هركس خود را شناخت ، خداى خود را شناخته است .چرا كه هرگاه دانست كه بدن انسان با وجود ضعف و حقارتى كه دارد ، محتاج به مدبّر و متصرّف است و بىوجود مدبّر و متصرّف كارهاى بدن صورت نمىگيرد ، پس به اين واقعيت اقرار مىكند كه جهان هستى با وجود عظمت و جبروت كه مشتمل است بر مجردات و ماديات و مركبات و بسايط و علويات و سفليات و هركدام از اينها مشتمل است بر اجناس متعدّده و انواع متشتّته و افراد مختلفه و هرشخصى از آنها مشتمل بر لطايف صنع و عجايب فطرت ، چگونه بىمدبّر و متصرف مىتواند باشد كه مدبّر و متصرّفى ندارد مگر ذات اقدس بارى تعالى كه جز او هم احاطه به كثرت موجودات و ظاهر و باطن عالم هستى ندارد . قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبِّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّى وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً [435] . بگو : اگر دريا براى [ نوشتن ] كلمات پروردگارم [ كه مخلوقات او هستند ] مركب شود ، پيش از آن كه كلمات پروردگارم پايان يابد ، يقيناً دريا پايان مىيابد ، و اگرچه مانند آن دريا را به كمك بياوريم . و چنان كه شخص واحد و بدن واحد ، زياده از يك نَفْس نمىتواند داشت و تعدّد نفس در بدنِ واحد موجب اختلال بدن است ، عالم نيز دو مدبّر و بيشتر نمىتواند داشت و گرنه به حكم : لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتَا [436] .اگر در آسمان و زمين معبودانى جز خدا بود بىترديد آن دو تباه مىشد . فساد در نظام عالم علوى و سفلى راه مىيافت و از اين نظام عالى از نظم به در مىرفت و خيمه حيات ويران مىشد . [ ثُمَّ عَلَيْكَ مِنَ الْعِلْمِ بِما لايَصِحُّ الْعَمَلُ اِلاّ بِهِ وَهُوَ الاِْخْلاصُ ، قالَ النَّبىُّ صلىاللهعليهوآله : نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ عِلْمٍ لايَنْفَعُ وَهُوَ الْعِلْمُ الَّذى يُضادُّ الْعَمَلَ بِالاِْخْلاصِ . وَاعْلَمْ اَنَّ قَليلَ الْعِلْمِ يَحْتاجُ اِلى كَثيرِ الْعَمَلِ ، لاَِنَّ عِلْمَ ساعَةٍ يُلْزِمُ صاحِبَهُ اسْتِعْمالَ طولِ الْعُمْرِ ]
علم بىمنفعت
امام صادق عليهالسلام در دنباله روايت مىفرمايد :چون علم به احكام شرع و معرفت نفس و معرفت حق پيدا كردى ، لازم است بدانى كه هيچ عمل خواه واجب و خواه مستحب ، بدون اخلاص به درجه سلامت نمىرسد و به حليه قبول در نمىآيد ، رسول خدا صلىاللهعليهوآله به پيشگاه حضرت بارى عرضه مىداشت : پناه به خدا مىبرم از دانش بىمنفعت ، يعنى دانشى كه در آن عمل نباشد ، يا عمل باشد ولى از اخلاص بهرهاى نداشته و براى آن عمل از خلوص اثرى ديده نشود .