خدا لعنت كند رشوه دهنده و رشوه گيرنده و كسى كه بين اين دو واسطه مىباشد .
و امام صادق عليهالسلام رشوهخوارى را كفر به خدا خواند و فرمود :
وَاَمَّا الرِّشا فِى الْحُكْمِ فَهُوَ الْكُفْرُ بِاللّهِ[26] .
رشوه خوارى در حكم و داورى كفر به خداوند مىباشد .
پيامبر صلىاللهعليهوآله مردى به نام ابن اللُّتْبيَّه از طايفه « اَزْد » را به جمعآورى زكات فرستاد و چون آن مرد از مأموريت خود بازگشت مبلغى از اموال را كه همراه آورده بود تسليم پيغمبر صلىاللهعليهوآله كرد و مبلغى را براى خود برداشت و گفت :
آن قسمت مال شما و اين قسمت هديهاى است كه مردم به من اهدا كردهاند .
پيغمبر صلىاللهعليهوآله فرمود : چرا در خانه پدر و مادرت ننشستى تا ببينى هديه برايت مىآورند يا نه ؟ !
سپس به سخن برخاست و فرمود :
چگونه است كه ما مردمانى را مأمور جمعآورى زكات مىسازيم پس مىگويند :
اين قسمت مال شما و اين قسمت هديهاى است كه به ما اهدا شده ، چرا چنين مأمور در خانه پدر و مادرش نمىنشيند تا ببيند هديه برايش مىبرند يا نه[27] .
گاهى نفس انسانى در اثر جنبش و هيجان حرص و طمع دستخوش نوع خاصى از وسوسه مىشود كه تحت تأثير آن مىخواهد ميان گرفتن رشوه و رعايت جانب حق جمع كند ، در صورتى كه چنين امرى هيچگاه ميسّر نيست ؛ زيرا وقتى شخص پذيراى رشوه شد ديگر عقل او در اثر مداخله هواى نفس ، قدرت حكومت را از دست خواهد داد و قادر به تميز حق از باطل نخواهد بود ، چنان كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در مقام اشاره به همين حقيقت فرمود :
اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْ لِفاجِرٍ عَلَيَّ يَداً وَلا مِنَّةً[28] .
بار خدايا ! براى فاجرى حقى و منتى بر ذمّه من احراز مكن .
عاقبة بن يزيد كه در عصر مهدى عبّاسى عهدهدار قضاى بغداد بود ، يك روز به هنگام ظهر نزد خليفه شد و تقاضا كرد كه ديگرى را به جاى او در منصب قضا بگمارد تا بىدرنگ صندوق اسناد و محفظه مدارك مربوطه به ارباب دعوى و دفاع را به او تسليم كند .
مهدى چون سخن او بشنيد ، پنداشت كه يكى از رجال دولت با وى به معارضه برخاسته و او را آزرده خاطر و خشمگين ساخته .
از اينرو علّت استعفايش را بخواست و گفت : اگر علّت آزردگيت اين است كه كسى با تو معارضه كرده بازگوى تا هم اكنون به تأديبش فرمان دهم ، قاضى گفت :
چنين اتفاقى نيفتاده است .
مهدى گفت : در اين صورت علت استعفا چيست ؟
قاضى گفت : يك ماه پيش از اين ، دو تن از مراجعان در خصوص قضيّهاى دشوار به محضر قضا حاضر شدند و هر يك ادّله و شهودى بر صدق اظهارات خود در مورد نزاع اقامه كرد و حجّتها آورد كه جاى تأمّل و درخور مطالعه و تحقيق بود .