در حديث قدسى آمده :
« ما اَقَلَّ حَياءَ مَنْ يَطْمَعُ فى جَنَّتى بِغَيْرِ عَمَلٍ »[212] .
چه كم حيا است آن كسى كه بدون عمل ، طمع در بهشت من دارد ؟
و در حديث ديگر قدسى آمده :
« كَيْفَ اَجودُ بِرَحْمَتى عَلى مَنْ يَبْخُلُ بِطاعَتى ؟ »[213] .
چگونه رحمتم را نصيب كسى كنم كه از اطاعت من بخل مىورزد ؟
[ وَالطَّمَعُ خَمْرُ الشَّيْطانِ يَسْتَقي بِيَدِهِ لِخَواصِّهِ فَمَنْ سَكَرَ مِنْهُ لا يَضْحُوا اِلاّ في اَليمِ عَذابِ اللّهِ وَمُجاوَرَةِ ساقيهِ وَلَوْ لَمْ يَكُنْ فِى الطَّمَعِ سَخَطٌ اِلاّ مُشاراة الدّينِ بِالدُّنْيا لَكانَ عَظيماً . قالَ اللّهُ تَعالى : أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ [214] ].
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد :
طمع ، شراب شيطان است كه به دست آن دشمن خطرناك به كام دوستان خاصّش ريخته مىشود و هر كس از اين شراب مست شود ، به هوش نمىآيد تا در جهنم و عذاب اليم حق ، در كنار شيطان ديده بگشايد و به هوش آيد و معلومش گردد كه چه بلاى غير قابل جبرانى بسرش آمده .
در عيب طمع همين مسئله بس كه طمعكاران را به خريدن دنيا و فروختن آخرت و از دست دادن دين مىكشاند و اين مسئله در جاى خود مسئله كوچك و كمى نيست .
خداوند متعال مىفرمايد :
اينانند كه گمراهى را به جاى هدايت و عذاب را به عوض آمرزش خريدهاند .
[ وَقالَ اَميرُالْمُؤمِنينَ عليهالسلام : تَفَضَّلْ عَلى مَنْ شِئْتَ فَاَنْتَ اَميرُهُ ، وَاسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَاَنْتَ نَظيرُهُ ، وَافْتَقِرْ اِلى مَنْ شِئْتَ فَاَنْتَ اَسيرُهُ ]
اميرالمؤمنين عليهالسلام مىفرمايد :
به هر كه خواهى احسان كن كه بر اساس قاعده الانسان عبيد الاحسان امير او گردى و از غير حضرت عزّت استغنا جو تا نظير او باشى و به هر كه خواهى اظهار حاجت كن به قصد چشم داشت احسان از او تا اسير او گشته و دچار خفّت شوى .
امام صادق عليهالسلام در پايان روايت مىفرمايد :
ايمان انسان طمعكار ناقص است در حالىكه از اين معنى خبر ندارد و نمىداند دچار چه زيان خطرناكى است ايمان وقتى تجلّى در قلب داشته باشد بين انسان و طمع قرار مىگيرد و به انسان مىگويد : اى مؤمن و اى صاحب من ! خزانههاى حضرت الهى از كرامت و نعمت مملوّ است و او خدايى است كه مزد نيكوكار را ضايع نمىكند ، آنچه در دست مردم است و طمعكاران به آن طمع مىورزند آميخته به زحمات و رنجها و حلال و حرام است و به دست آوردن يك قيراط از آنان بىخفت و منّت و زحمت ميسّر نيست . با اين هشدار روى عبد را به جانب توكّل و قناعت و كوتاهى آرزو و لزوم عبادت و طاعت و نا اميدى از خلق مىنمايد ، اگر عبد به اين حقايق آراسته شود ، ايمان تا ابد ملازم او خواهد بود و اگر به اين واقعيتها روى نياورد دچار شومى طمع گشته و ايمان از دلش رخت برمىبندد .