نه از حرص كودك برآرد نفيرجوانان و پيران كه ره مىروندهم از حرص بهر طمع مىروند
پس آن گه طمع دارد از دايه شيرهم از حرص بهر طمع مىروندهم از حرص بهر طمع مىروند
و چون اين معنى نخست از نفس حيوانى است اثر او را در جميع حيوانات مشاهده مىتوان كرد .دوّم : طمع از ريا در وجود آيد و اين نوع خاصتر است ؛ زيرا كه منبع او نفس انسانى است و ساير حيوانات را در اين معنى مدخلى نيست و اين طمع از اين حاصل آيد كه شخصى مالى نفقه كند يا طاعتى بجاى آرد يا به كار خيرى اقدام نمايد و مقصودش اين نباشد كه ثواب آخرت حاصل كند يا در طلب رضاى حقّ جلّ وعلا كوشد ، بلكه نفس او را طمع قبول خلق و زيادتى شهرت و ذكر خير و نشر محامد و امثال اين باشد ، چنان كه اكثر خلق از خاصّ و عام و وضيع و شريف مبتلا به اين معنى شدهاند الى ماشاء اللّه و سرچشمه نفاق را نيز از اينجا مشاهده ميكن و طلب منصب و جاه و رغبت رياست و فوقيّت و امارت و حكومت كه به نزد اهل معرفت هر يكى از اينها زنّارى است على حده همه را نتيجه طمع ميدان و اگر به تحقيق بنگرى ريا نيز از طمع خيزد و چون اين دو صفت لازمه يكديگرند و از هم منفك نمىشوند حضرت حقّ جلّ وعلا در شأن حضرت امير و خلوص و پاكى و بىريايى و بىطمعى آن جناب فرمود : إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلاَ شُكُوراً [215] .[ و مىگويند : ]ما شما را فقط براى خشنودى خدا اطعام مىكنيم و انتظار هيچ پاداش و سپاسى را از شما نداريم . طمع از عجب ظاهر مىشود و آن را تعلّق به نفس انسانى است ؛ زيرا كه اين نه از روى احتياج است ، بلكه از راه فرط نخوت و كبر ناشى مىشود چنان كه فرعون لعين كه از غلبه عجب خود را بدان كبرى كه داشت و در خلقت او متمكّن و مركوز بود ، خود را مستحق آن دانست كه طاعت او بر همه واجب است تا چنان ترك ادبى از آن بىادب صادر شد و از جهل نفس و غرور دنيا و نخوت مُلك ، كليم اللّه را بدين نوع تهديد كرد كه :