418 ـ براى چه به اينجا آمدى ؟
در كتاب « الكافى » و « التهذيب » آمده است :
مردى بر اميرالمؤمنين عليهالسلام وارد شد و چند روزى در ميهمانى آن حضرت بزيست ، پس آن گاه براى محاكمهاى كه آن را با اميرالمؤمنين عليهالسلام در ميان بنهاده بود در معيّت طرف دعوى به محضر قضا درآمد .
حضرت امير عليهالسلام چون او را در آن محضر يافت فرمود : آيا براى محاكمه اينجا آمدهاى ؟
مرد گفت : آرى ، حضرت امير عليهالسلام فرمود : هم اكنون از ميهمانى من رخت بردار ؛ زيرا رسول خدا صلىاللهعليهوآله از پذيرايى يكى از متخاصمان بدون آن ديگر نهى فرموده است :
شايد محتاج به توضيح نباشد كه راندن مهمان براى شخص كريم تا چه اندازه دشوار و ناگوار است ، آن هم براى كريمى مانند اميرالمؤمنين عليهالسلام كه فرمود :
يك صاع طعام پيش برادران نهم دوستر دارم از آن كه بندهاى آزاد كنم .
ولى حرمت عدالت در قضا از نظر اسلام به درجهاى از اهميت است كه اميرالمؤمنين عليهالسلام با چنين كرم و ميهمان دوستى ، ميهمان خود را چون يكى از دو طرف دعواست از خانه خويش مىراند ؛ زيرا رعايت تساوى كامل ميان متداعيان از جمله اصولى است كه اميرالمؤمنين عليهالسلام در تثبيت و تأكيد آن كوشش فراوان كرده است[431] .
419 ـ آيا اين پيشامد را ناگوار داشتى ؟
ابن ابى الحديد در « شرح نهج البلاغة » اين گونه آورده است :
مردى نزد عمر بن خطاب بر على عليهالسلام اقامه دعوا كرد در حالتى كه على عليهالسلامنيز در مجلس حضور داشت .
در اين هنگام عمر رو به على عليهالسلام كرد و گفت : يا ابا الحسن ! برخيز دوشادوش مدّعى بنشين .
على عليهالسلام برخاست و در كنار مدّعى بنشست و طرفين دعوى ، دفاع و حجّتهاى خويش را تقرير كردند تا كار محاكمه به پايان رسيد و مدّعى از پى كار خود روان شد و على عليهالسلام به جاى نخستين بازگشت .
در اين موقع عمر آثار خشمى در سيماى على عليهالسلام ديد و براى كشف علّت گفت : آيا اين پيشآمد را ناگوار داشتى .
على عليهالسلام گفت : آرى .
عمر موجب ناگوارى را بجست .
على عليهالسلام گفت : موجب ناگوارى آن بود كه تو مرا در حضور مدّعى با كُنيه خطاب كردى در صورتى كه حق آن بود كه مرا به نام مىخواندى و امتيازى ميان من و او قائل نمىشدى ! !
عمر چون اين سخن بشنيد ، على عليهالسلام را در آغوش كشيد و صورتش را بوسهباران كرد و گفت : پدرم به فداى شما كه خدا ما را در پرتو وجودتان هدايت فرمود و از ظلمت به نور آورد[432] .
420 ـ آن قسمت مال شما و اين قسمت مال من پيامبر صلىاللهعليهوآله مردى به نام ابن اللُّتْبيَّه از طايفه « اَزْد » را به جمعآورى زكات فرستاد و چون آن مرد از مأموريت خود بازگشت مبلغى از اموال را كه همراه آورده بود تسليم پيغمبر صلىاللهعليهوآله كرد و مبلغى را براى خود برداشت و گفت : آن قسمت مال شما و اين قسمت هديهاى است كه مردم به من اهدا كردهاند .